محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

✿♥✿ محمدپارسا دردونه ی مامان و بابا ✿♥✿

بدون شرح

سلام پسرک گلم مامانی ببخش که این روزها اصلا وقت ندارم و نمیام وبلاگت و به روز کنم الان 2 سال و 2 ماهته از شیطونی هات بهتره نگم که سرسام گرفتم ماشالا از دیوار راست بالا میری و کاری نیست که نتونی انجامش بدی از بلبل زبونیهات که ماشالا ماشالا خیلی پیشرفت کردی و تمام کلمات و بلدی بگی شعر میخونی با اسباب بازیهات حرف میزنی با تلفن صحبت میکنی و خیلی خوب با همه ارتباط برقرار میکنی ماشالا بگم چشم نخوری بعضی اوقات یکسری اصطلاحاتی و میگی که شاخ در میاریم که از کجا یاد گرفتی خلاصه که خیلی تو دل برو تر شدی   ...
18 آبان 1393

شیرین زبونی ها

سلام پسرک عزیزمون اینروزها که ثانیه ها و ساعت ها مثل باد میگذرند ما شاهد بزرگ شدن و شیرین کاری و شیرین زبونی های گل زندگیمون هستیم الان دیگه خودت قشنگ شعر یه توپ دارم قلقلیه و عمو زنجیرباف و تاب تاب عباسی و کامل و چند تا دیگه هم دست و پا شکسته بلدی و میخونی و گاهی هم با خودت زمزمه میکنی از پهلوون پنبه توی عمو پورنگ کله معلق را یاد گرفتی و موقع زدنش دستای کوچولوت و مثل ژیمناستیک کارها بالا میبری وقتی داری کاری انجام میدی و خراب میشه بعد از چند بار تلاش آخرش رو میکنی به ما و میگی نمیشینه (نمیشه) وقتی آجرهای خونه سازیت و روی هم قرار میدی یا ...
14 مرداد 1393

از دیوار راست بالا رفتن یعنی این !!!!!!!

سلام عزیز دل مامان و بابا پسرم بزرگ و بزرگ تر میشی و شیرین زبون تر و شیطون تر الان دیگه تقریبا خیلی قشنگ صحبت میکنی و منظورت و به همه میفهمونی اینکه میگم از دیوار راست بالا میری یکم زیاده ولی واقعا یه جورایی همینطوره از ماشین لباسشویی ، کابینت ، یخچال ، کمد و خلاصه هر چیزی که بشه فکرشو کرد اینجا داری از ماشین لباسشوی بالا میری تا دستمال رو برداری   ...
1 ارديبهشت 1393

موتور سواری

سلاااااااااااااااااااااااام پسر گل پسرم مامان جون توی سیسمونیت زحمت کشیدن و یک موتور شارژی برات خریدن شما همیشه به اون موتور نگاه میکردی و کلی دوست داشتی تا باهاش بازی کنی ولی خوب هنوز کوچیک بودی و نمیشد تا اینکه امسال برات آوردم پایین و کلی ذوق کردی و باهاش بازی کردی ...
30 فروردين 1393

بانمک دوستداشتنیییییییییییی

سلام پسر ماهم تا چند روز دیگه سال نو میاد و شما دومین بهار زندگیت و پیش رو داری پسرم 28 بهمن تولد باباجون و خاله جون کوچیکه بود گویا توی این تولد شما خیلی بهت خوش گذشته حالا هم هر وقت عکس باباجون یا خودشون و میبینی و یا حتی ماشینشونو میبینی داد میزنی تبلد(taballod)=(تولد) با یک آهنگ خاصی هم میگی که کلی شیرین تر میکنه این کلمه رو الهی همیشه زنده باشی و لبخند به لبت باشه ...
24 اسفند 1392

محمد پارسا و تلویزیون

سلام گل پسرم چند روزه که خیلی مریضی و اصلا حالت خوب نیست امیدوارم هر چه زودتر خوب خوب خوب بشی شما تازگی ها علاقه زیادی به تلویزیون پیدا کردی این علاقه به اندازه ای هست که بعضی اوقات هر چی صدات میکنم جواب نمیدی   ...
8 اسفند 1392

آخه چی بگم من؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام گل پسر ماهم روز 22 بهمن ماه بعد از اینکه از راهپیمایی برگشتیم خونه شما یکراست رفتی سراغ چرخ خیاطی با اینکه من از پشتی به عنوان مانع استفاده کرده بودم ولی حتی این مانع نتونست جلوی تصمیم و رسیدن شما به چرخ خیاطی و بگیره ...
25 بهمن 1392

بلبل زبون من

سلاااااااااااام و صد سلام به تو عزیز دل مامانی جنب و جوشت زیاد شده ماشالا بلبل زبون هم شدی داشتیم با هم میوه میخوردیم شما کلی سیب خوردی( ماشالا )دوباره که بهت تعارف کردم گفتم میخوای محمدپارسا گفتی نه و دستت و آوردی بالا و تکون دادی گفتم اصلا نمیخوای و شما هم با اون زبون شیرینت گفتی اصصن مادر خونه ی باباجون اینا بود و بهت گفت محمد پارسا منو دوست داری خندیدی و گفتی نه گفت دوست نداری؟؟؟؟     شما هم با کمال خونسردی گفتی اصصن خلاصه که برای خودت بلبل زبون شدی کلمات مادر دایی بده بریز و قشنگ تلفظ میکنی دیشب هم بابا داشت مسواک میزد که لالا کنه شما از جا بلند شدی و گفتی باباااااااااا...
25 بهمن 1392

بامزه ی من

سلام پسر نازم این روزها ماشالا چشم نخوری ایشالا خیلی حرف گوش کن شدی روزها با هم بازی میکنیم به محض اینکه تلفن زنگ میزنه از جات میپری و میگی بابا بابا دیگه کارم دراومده یا ما به بابا زنگ میزنیم و شما باهاش میحرفی  یا بابایی زنگ میزنه خونه و باز هم شما باهاش میحرفی پریروز داشتیم بازی میکردیم شما آروم یه نگاه اینور یه نگاه اونور کردی و یکی از حیووناتو گذاشتی زیر پات و باز هم نگاه این طرف و اون طرف کردی و یکدفعه با کلی ذوق پاتو بلند کردی و داد زدی آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه ( یعنی مثلا این گم شده بود شما پیداش کردی) در اون لحظه تو من   یه چیز دیگه هم که فراموش کردم ب...
17 بهمن 1392