محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

✿♥✿ محمدپارسا دردونه ی مامان و بابا ✿♥✿

این روزهای محمد پارسا

1392/6/28 15:20
نویسنده : نی نی های قدیم
323 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسر ما

عزیز دلمون چند وقتی هست که با آجرات بازی میکنی

تا چند شب قبل فقط اونا رو از هم جدا میکردی و یا از داخل پاکت بیرون میریختی

تا اینکه چند شب قبل که شما بیخوابی زده بود به سرت کلافه

شروع به آجر بازی به مدت حدود 1 ساعت کردی

در این مدت کلی زمزمه میکردی نمیدونم با آجرات حرف میزدی یا خطابت من بودم

خلاصه که بالاخره تونستی آجرهارو روی هم بذاری عزیزم تشویق

تازه یه چیز عجیب هم اینکه وقتی آجرهارو داخل پاکتش میگذاشتی

چند دقیقه یکبار درب پاکت و میبستی

و مثلا چک میکردی که هنوز جا هست یا نه تعجب

البته اینو اول متوجه نشدم و فکر کردم همینطوری داری اینکارو انجام میدی

ولی بعد از اینکه دیدم چند مرتبه انجام دادی منهم داخل پاکت و پر کردم

و دیدم شما درب اونو گذاشتی روش

و دیگه چیزی داخلش نگذاشتیمتفکر

چند بار دیگه هم اینکارو کردم و متوجه شدم که شما پر بودن پاکت و چک میکردی مژه

الهی فدات بشم که اینقدر باهوشی ماشالا بغل

مامانی فقط یکم ازت ناراحتم قهر

آخه چرا راه نمیفتی گریه

خوب من خسته شدم دیگه دلم میخواد زودتر راه رفتنتو ببینم ناراحت

دلم برای زانوهاتم میسوزه که اینقدر چهار دست و پا میری

زانو بند هم نمیذاری برات ببندم

تو رو خدا زودتر را بیفت نگران

باشششششششششششه ؟؟؟؟؟؟

راستی یادم رفت مامانی بگم که بعد از آجر بازی 1 کار عجیب دیگه هم انجام دادی

وقتی خواستم ببرمت از اتاقت بیرون شروع به نق زدن کردی

و بهانه گرفتی

خلاصه متوجه شدم که شما عروسکتو میخوای

جالب بود برام چون شما همیشه از اون فراری بودی

تازه جالبتر اینکه عروسک و آوردی و کمی تکونش دادی و 

بعد هم کنارت گذاشتی و خوابیدیسوال

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آریام
28 شهریور 92 17:43
عزیزم چقدر باهوش هستی مامانی نگران نباش....خیلی زود راه میفته و باید شبانه روز دنبالش بدوی بوس برای گل پسر


ممنون انشالا که زود زود راه بیفته
خاله جوووون
28 شهریور 92 19:57
زرنگ شدیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


ممنون خاله جووووووووووون
بابا بزرگ
29 شهریور 92 0:35
بابا جون راهم میفته ه ه ه ه، چند روز دیگه صبر کن درست میشه، اونوقت نمیتونی جلوشو بگیری
چند وقت دیگه رو دارم میبینم که مینویسی ،مامان جان ترو خدا بسه دیگه،خسته ام کردی از بس دنبالت دویدم


بله مطمئنم همینطوره که شما میفرمایید