محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

✿♥✿ محمدپارسا دردونه ی مامان و بابا ✿♥✿

سلام و صد تا سلام

سلام و صد تا سلام به پسر گلمون مامانی دعوام نکن که چرا نمیام و برات پست نمیذارم به خدا سرم خیلی شلوغه  از یک طرف شما و مشغله هات از طرفی درس و زندگی ماشالا اینقدر بزرگ و آقا و دانا شدی که خدا میدونه دایره لغاتت اینقدر بزرگ شده که نمیدونم از کجاش برات بگم فقط همینکه بعضی اوقات چیزایی میگی و استدلالهایی میکنی که آدم شاخ در میاره  چند روز پیش 10 دی رفتیم خونه مامان جونی اینا توی آشپزخونه بودی مامان جون داشتن صحبت میکردن شما یکدفه پرسیدی چی؟؟؟؟؟ مامان جونی تکرار کردن و شما در جواب گفته بله درسته!!!!!!  اوایل دی ماه بود خاله ی مامان از شهرستان اومده بودن تا برای بهاره جشن تولد ...
12 دی 1393

دوست داریم پسرم

سلام و صد تا سلام به پسر گلمون محمدپارسا توی پست قبلی درمورد شیرین زبونیهات نوشتم الان اومدم تا چند نمونه اش و توضیح بدم چندروز پیش خونه باباجون اینا بودیم و عموهای مامان اومده بودن اونجا شما غریبی میکردی و میگفتی ببرمت بالا خلاصه بغلت کردم سرت و گذاشتی روی شونه ام و چشمات و بستی وقتی بیرون اومدیم و در و بستم سرت و بلند کردی چشماتو باز کردی ۱لبخند همراه شیطنتی که از چشمات میبارید تحویلم دادی و گفتی خواب نبودم من کلی خندیدم و یاد حرف همیشگی باباجون افتادم که میگن محمدپارسا کلی فیلمه امروز داشتم ازت فیلم میگرفتم که شما میدویدی و بازی میکردی وقتی بازیمون تموم شد و شما نفسی تازهدکردی گفتی مامان بیا لاباره عسک بر...
25 آبان 1393

بدون شرح

سلام پسرک گلم مامانی ببخش که این روزها اصلا وقت ندارم و نمیام وبلاگت و به روز کنم الان 2 سال و 2 ماهته از شیطونی هات بهتره نگم که سرسام گرفتم ماشالا از دیوار راست بالا میری و کاری نیست که نتونی انجامش بدی از بلبل زبونیهات که ماشالا ماشالا خیلی پیشرفت کردی و تمام کلمات و بلدی بگی شعر میخونی با اسباب بازیهات حرف میزنی با تلفن صحبت میکنی و خیلی خوب با همه ارتباط برقرار میکنی ماشالا بگم چشم نخوری بعضی اوقات یکسری اصطلاحاتی و میگی که شاخ در میاریم که از کجا یاد گرفتی خلاصه که خیلی تو دل برو تر شدی   ...
18 آبان 1393

عید غدیر مبارک

پسر گلم سلام امسال عید غدیر به همراه آقاجون و مامان جون رفتیم مشهد خیلی خوش گذشت هوا هم عالی بود شما هم پسر خیلی خوبی بودی وقتی امروز اومدم توی وبلاگت دیدم دوست عزیزمون سجاد کوچولو برات عیدی گذاشته اینم عیدی این عزیز دست شما درد نکنه گل پسر ...
24 مهر 1393

شیرین زبونی های تو

سلام و صد تا سلام به پسر گل مامان و بابا الان دقیقا ۲ سال و ۲۴ روزت هست و دیگه برای خودت مردی شدی هر کاری ماشالا ازت بر میاد و کاری نیست که کم بیاری و انجامش ندی صحبت کردنت هم که به قول باباجون یکدفعه هر چی بلد بودی به زبون آوردی وقتی بهت میگم محمدپارسا بشین میگی بشینتم (یعنی نشستم) هرچیز جالبی که میبینی به ما نشون میدی و با ذوق میگی میبینییییی و تا از ما جواب نگیری ول کن ماجرا نیستی دیگه قشنگ برای خودت شعر هارو زمزمه میکنی سوره توحید هم کم و بیش بلدی و کمی من میخونم و باقی اش و شما  وقتی اذان میگن بهمون میگی نمااااز   نماااااز  پاشو نماز بیخووون از ۱ تا ۱۰ و با کمک بلدی بشماری ...
26 شهريور 1393

عکسهای تولد 2 سالگیت

سلام گل پسر ماهمون تولدت مبارک این هم کادوهای تولدت که باباجون و مامان جون و خاله جون بزرگه و شوهرش و خاله جون کوچیکه زحمت کشیده بودن دستای گلشون درد نکنه اینجا هم خیلی از دیدن کادوهات ذوق کرده بودی   ...
8 شهريور 1393

تولد تولد تولدت مبارک

سلام و صد سلام به پسر گل مامان و بابا امروز دقیقا دوساله که پیش مایی دو سال که هر لحظه اش توی ذهنمون جاودانه شده دوسال خنده شادی خواب شیرین گریه های دلسوزانه و ... همه و همه برامون خاطره شده  و ۲ سال زیبا و فراموش نشدنی را برایمان ساخته است پسر ماهمون امیدوارم زندگی سراسر شادی و موفقیت پیش رو داشته باشی دیشب تولدت و باز هم خونه مامان جون و بابا جون گرفتیم خیلی خیلی زحمت کشیده بودن امیدوارم بتونیم برای همگیشون جبران کنیم باباجون برات دوچرخه خریده بودن مامان جون ماشین های کوکی و توپ و قطار خاله جون بزرگه و شوهرشون یک کامیون بزرگ و خاله جون کوچیکه ماشین کنترلی دست همگیشون درد نکنه...
2 شهريور 1393

مسافرت مشهد و نیشابور

سلام و صد سلام به گل پسر ماهمون به سلامتی دوتا دندون دیگه هم در آوردی و جمع دندونات به 14 تا رسید مبارکت باشه هفته پش با مامان جون و خاله جون کوچیکه رفتیم مشهد و از اونطرف هم نیشابور خیلی خوش گذشت این هم عکس های شما ...
25 مرداد 1393

شیرین زبونی ها

سلام پسرک عزیزمون اینروزها که ثانیه ها و ساعت ها مثل باد میگذرند ما شاهد بزرگ شدن و شیرین کاری و شیرین زبونی های گل زندگیمون هستیم الان دیگه خودت قشنگ شعر یه توپ دارم قلقلیه و عمو زنجیرباف و تاب تاب عباسی و کامل و چند تا دیگه هم دست و پا شکسته بلدی و میخونی و گاهی هم با خودت زمزمه میکنی از پهلوون پنبه توی عمو پورنگ کله معلق را یاد گرفتی و موقع زدنش دستای کوچولوت و مثل ژیمناستیک کارها بالا میبری وقتی داری کاری انجام میدی و خراب میشه بعد از چند بار تلاش آخرش رو میکنی به ما و میگی نمیشینه (نمیشه) وقتی آجرهای خونه سازیت و روی هم قرار میدی یا ...
14 مرداد 1393